جملات عاشقانه
عاشقانه
درباره وبلاگ


تو طلوع یه دوست خوب هیچ وقت غروبی نیست پس زندگی کن به خاطر کسی که دوسش داری




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 293
بازدید کل : 5052
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1


دریافت همین آهنگ

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

نويسندگان
بهمن

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:دانلود رمان,رمان عشقی,رمان زیبا,رمان, :: 13:9 :: نويسنده : بهمن

 

 

نوشته باربارا کارتلند
ترجمه احسان لامع

فصل 1(1)


ویکتور با لحنی باور نکردنی گفت:ولی این واقعیت ندارد؟
مارینا از مقابل پنجره دور شد بطرف او آمد و گفت:متاسفم ویکتور.
یعنی چه متاسفم؟دلیلش چیست؟
مارینا با لحنی جدی جواب داد:هیچ حرفی برای گفتن ندارم.هیچ توجیهی هم مرا قانع نمیکند بهتر است همه چیز را به باد فراموشی بسپریم من دیگر نمیتوانم زندگی را با دروغ و نیرنگ ادامه دهم.بهتر است تو هم مخالفتی نکنی چون هیچ دردی رادرمان نمیکند.
ویکتور با لحن ملتمسانه ای گفت:چرا عجولانه قضاوت میکنی؟بهتر است فرصت دیگری داشته باشیم تا مفصلتر در این مورد بحث کنیم.فقط خواهشی از تو دارم و آن اینکه چند روز ی همه کارها را ول کنیم و با هم باشیم.اگر هم بخواهی میتوانیم از دوستانمان هم دعوت کنیم اگر میل نداشته باشی تنها خلوت میکنیم.هر طور که صلاح بدانی.
مارینا بسمت پنجره برگشت و با لحن خسته ای گفت:حرف تو صحیح ولی من تمام شب رو فکر کردم.ما برای هم مناسب نیستیم. 

برای دریافت بر روی دانلود کلیک کن

دانلود

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد